ستار وموزیکهایش

در این وبلاگ سعی شده که در ارتباط با ستار تک ستاره ی همیشه فروزنده ی هنر موسیقی ایران بنویسیم هر چند مدتی ست چیزی  که شایسته ی او باشد و خاطره ساز شود از وی نشنیده ام اماآهنگهایی نظیر " همسفر و خانه بدوش و عروسک و زیر باران ونفرین و اشک ...." آنقدر خاطره انگیز هستند که " ستاره بازی و فصل پنجم و بوی گندم ..." را به یاد نیا ورم امید کارهایی نظیر" رفیق نا رفیقم  و شام آخر ..." بی صبرانه منتظر می نشینم.

حسن ستارپورمعروف به ستارخوانندۀ محبوب و خوش صدایی که زنگ صدای استثنایش

 هنوز هم عاشقان سینه چاک خود را پس ازبالغ بر۳۰ واندی سال حفظ کرده است در آبان ماه

۱۳۲۸در محلۀ شهباز تهران - که محلۀخیلی از هنرمندان دیگر مانند:گلپا وبابک بیات و.... بود-دیده به جهان گشود.

وی دوران تحصیلی خود را در دبیرستان اقبال گذراند و لیسانسش را دررشتۀ

اقتصاد بین الملل ازمدرسۀ عالی بازرگان دریافت کرد. همچنین خدمت سربازی رادر مشهد سپری کرد

 

 


  

                 

اودر ارتباط با خواننده شدنش میگوید:

 " تازه ازسربازی برگشته بودم که خوب بیکار هم بودم یکی از دوستان گفت تو که صدای خوبی داری برو دنبال خوانندگی گفتم نه بابا به این سادگیها هم نیست گفت امتحانش ضرر که نداره اون دوستمان که متاسفانه اسمش رو فراموش کردم از بابک بیات که بچه محلمون بود وقت گرفت ،برای تست دادن به خانۀ بیات رفتم یه چیزی خوندم بابک گفت صدات بد نیست اگه بخوای برات یه شعر وآهنگ میسازم که قیمتش ۳۰۰۰تومان می شه

اما من که تازه ازسربازی برگشته بودم همچین پولی نداشتم ؛ همون دوستم گفت من نصف این مبلغ رو می تونم تهیه کنم. بابک بیات قبول کرد که با ۱۵۰۰تومن اولین آهنگم رو برام بسازه.


ستار در ادامه می گوید:

"  پس از خواندن اولین آهنگم زیاد به دفتر های استدیوضبط میرفتم که یک روز تهیه کنندۀ سریال خانه به دوش به آنجا آمد و به رئیس استدیو گفت: یه صدای تازه و جون میخواهم که برای سریالم بخونه. منم که اون جا بودم؛

رئیس استودیومنو معرفی کرداتفاقا عطایی جنتی و بابک بیات هم اونجا بودن این شد که عطایی جنتی شعر رو گفت و بیات هم آهیگ رو ساخت منم خو ندمش و همون شب هم روی آنتن رفت اتفاقا سریال اون شب که پخش میشد مادرم صدای خواننده را شنید بهش گفتم این صدا رو می شناسی  گفت : نه گفتم : منم  گفت پدر سوخته تو هم خواننده شدی؟

اون موقع تقریبا ۲۲ ساله بودم . "ا   

 


 آقای ستارشما قبل از انقلاب هم فعالیت سینمایی داشتید یعنی در فیلمی بازی کرده اید؟

" راستش پیشنهاد که زیاد بود حتی یکی ا ز پیشنهادها هم خیلی جدی شدقرار بود نقش یه دانشجو را بازی کنم اما متآسفانه یا خوش بختانه نشد "

ستار در ارتباط با علایقش به انواع موسیقی میگوید:

" من به انواع موسیقیها علاقه دارم . شما اگربه آرشیو خانگی من نگاه کنید ۳۰۰۰تا آلبوم می بینید که از موسیقی کلاسیک غربی گرفته تا پاپ و آواز های اصیل ایرانی و ضربی و بزمی موجود است.

اما خوب ،بیشتر به موسیقی اصیل ایرانی علاقه مندم خودم بیشتر این نوع از موسیقی را گوش میکنم"

آقای ستار شغل شما فقط خوانندگی است؟

" تقریبآ بله اما در یک بیزینس هم با برادر خانمم شراکت دارم"


در ارتباط با خانوادۀ ستار :

ستار با زنی از یک خانوادۀ سر شناس و ثروتمند که دو دختر ۵ و ۸ ساله به نامهای شینا و شیدا داشت ازدواج کرد حاصل این ازدواج شیلا دختر ستار است که تقریبا حالا ۲۲ سال دارد  .


سبک خوانندگی ستار :

ستار که به خوانندۀ پاپ معروف بود در قبل از انقلاب آهنگ هایی که خوانده کاملا هم پاپ نبود چیزی مابین موسیقی ایرانی و پاپ یعنی آهنگهایش را می توان در یکی از دستگاه های ایرانی پیاده کرد مثلا

آهنگ" بگو بگو با منی من و نترسون " در شور دو اجرا میشود  یا همسفر در شور است و یا خانه به دوش در آواز اصفهان می باشد همچنین آهنگ مرا زیبا پرستی در چهار گاه اجرا می شود....

ستار با این سبک خوا نندگی از ابتدا نشان داد که به موسیقی ایرانی هم بی میل نیست و با خواندن آلبوم هایی مانند:

  1. اشک " به یاد رهی " در دستگاه همایون و آواز دشتی
  2. به یاد داریوش رفیعی در آواز شوشتری و دستگاه شور
  3. گلهای غربت که با نوازندگی استاد بینظیر استاد حبیب ا... بدیعی همراه بود در آواز اصفهان و دستگاه سه گاه

    و همچنین بزمهایش و....

نشان داد که هم صدایش توانایی اجرای این نوع از موسیقی را داراست و هم دانش آن را در حد بسیار خوبی دارد .

در آلبوم به یاد داریوش رفعی اجرای گوشۀ شکسته "اوج شور" توسط ستار را به یاد بیاورید . ویا بزمی که ۲ و ۳ سال پیش با هوشمند عقیلی اجرا کردبه زیبایی هر چه تمام تر به اجرای آواز ابوعطا پرداخت

به تحریرها ، کششها و حالتهای خواندنش آنجا که می خواند:

" در آن چمن که بتان دست عاشقان بوسند

گرت ز دست برآید نگار من باشی "

توجه کنید تا تبحر او را در موسیقی اصیل ایرانی نیز درک کنید.

ستار معمولا سبک خواندنش به شکلی است که آهنگهایی که در دستگاه شور می باشد را به شکل 

" شور لا بمل " اجرا می کند ؛ که این نوع خواندن بیشتر در اجراهای او به چشم می آید.

در آواز های ستار و نوع تحریرهایش می توان علاقۀ او به نوع خواندنم اکبر گلپایگانی را در یافت.

 


در متن زیر سعی شده که نام برخی از آلبوم ها و آهنگ های ستارِ هنرمند گرامی  آنچنان که شایسته ی او باشد بیاید :

 

زیر بارانی از اشک در فصل پنجم سال با همسفر جاده هایم شازده خانم در اوج دل تنگی در کوچه ی عشاق آهسته قدم میزنم آهسته گلایه می کنم .

انگار امشب شب عاشقان است شب ستاره بازی ست شب زیبا پرستی ست...ِ

آه نفرین...

      نفرین بر این شام آخر...

در متن فوق نام آلبوم ها با رنگ قرمز متمایز شده است


شاید مطا لب زیر زیادی قدیمی باشد اما این حس نوستالژیک دست از سر من بر نمیدارد پس این مطلب را هم اضافه می کنم

 برای دیدن عکسها روی نوشته های آبی کیلیک کنید


 

+ نوشته شده در  پنجشنبه دهم آذر 1384ساعت 20:8  توسط امیر |  نظر بدهید
قرار بود که کنسرت ستار رو پنجشنبه شب از کابل مستقیما از رادیو و اینترنت پخش کنیم و فرداش هم در استودیوی بی بی سی در کابل یک جلسه سوال و جواب با ستار داشته باشیم که بخاطرش من سه شنبه کله سحر رفتم فرودگاه هیثرو که سفرم رو به کابل شروع کنم.
(تاکسی هم دیر آمد و کلی سرش داد زدم . بعدش به رسم ایرانی ها روبوسی کردیم).

nevisande

برای رفتن به کابل باید اول از لندن می رفتم دوبی، یک شب می خوابیدم و فردا صبح زود با هواپیما می رفتم کابل.

سه شنبه شب رسیدم دوبی.
صبح روز بعد رفتم ترمینال 2 فرودگاه دوبی و چمدون رو دادم که بره تو بار هواپیما. پاسپورتمو مهر زدن و نشستم کنار Gate .

تازه ساعت پنج و نیم صبج بود و منم غرق خواب و گیج، داشتم فکر سواحل هاوائی رو می کردم.
هر چقدر به پرواز هوپیمای "آریانا" به کابل نزدیکتر می شدم نگرانتر می شدم.

ستار و گروهش چرا بین مسافرا نیستند؟

نگرانی ام دیگه دلشوره شد و بعدش هم رنگم پرید. تلفن زدم به امیر خوئی در کابل که مسئول کنسرت ستار بود. تلفن رو جواب داد. با این حمله :
" جلوشو گرفتن"!
من رنگم بیشتر پرید. حالا چیکار کنم؟ برگشتم به بخش مهاجرت فرودگاه و گفتم: "من چمدونمو می خوام . نمی خوام دیگه برم کابل!"
اونها هم شک کردن که چرا؟ یکخورده سوال جواب کردیم.

ماموران گمرک دوبی از حرفهای من شاخ در آوردن. . ." کنسرت ایرانی تو کابل!! چند ساعت قبلش منتفی شده!!" .
بالاخره باورم کردن و چمدون به دست برگشتم دوبی و در بدر دنبال ستار گشتم.

قرار مصاحبه گذاشتیم و تو رستوران هتل نشستیم و گپ زدیم. مسعود فردمنش هم برای کنسرت آمده بود و جمعمون جمع بود. ستار گفت:" اتفاقأ بچه های گروه موسیقی که از آلمان آمده بودن هم از دم در هواپیما برگشتن!"

بعد از مصاحبه هم فوری رفتم فرودگاه و برگشتم لندن.

اونچه که در این 20 ساعت "توقف در دوبی" اتفاق افتاد از این قراره :

اول چند کلمه از بچه هائی که می خواستن پنجشنبه شب ستار رو تو کابل ببینن، ولی خوب نتونستن. ستار ( تشابه اسمی ) سعیدی خبرنگار ما در کابل با یک عده از تماشاچیای سابق حرف زده. . .

a

دختر: "ما به همراه خانواده بلیط کنسرت ستار رو گرفته بودیم که اعلام کردند کنسرت لغو شده! بیشتر از این ناراحت هستیم که شنیدیم مثل اینکه سفارت ایران در این ماجرا دخالت کرده. این موضوع چه ربطی به یک کشور خارجی داره که در امور داخلی ما دخالت میکنه؟ مگر این کنسرت ها در کشورهایی مثل دبی و تاجیکستان اجرا نمیشه؟ خوب افغانستان هم یک کشور مثل اون کشور ها ..."

دختر: "تاریخ این کنسرت رو در تقویم نوشته بودم که به آن بروم. خیلی هم منتظر اون روز بودم. روز قبل از این تاریخ یکی از دوستانم به من زنگ زد و گفت این کنسرت به خاطر انتخابات ریاست جمهوری لغو شده و ممکن است بعد از آن اجرا بشه. من خیلی ناراحت شدم!"

پسر :"من تبلیغات این کنسرت رو چند بار در بعضی شبکه های ماهواره ای و تلویزیون کابل دیده بودم. اما در نهایت با کمال تاسف شنیدم که این کنسرت برگزار نمی شود و خوب خیلی ناراحت شدم. چرا که از مدت ها پیش خیلی منتظر اون روز بودم. به نظر من این موضوع باعث نقض حقوق فرهنگی در کابل شد."

b

موافقت وزارت اطلاعات و فرهنگ افغانستان برای برگزاری کنسرت ستار در ورزشگاه المپیک


مرد جوان: "این یک شکست دیگر برای دولت ما محسوب می شود. دولت ما هنوز نتوانسته چارچوبی در سیاست های خودش داشته باشد. به نظر من می بایست قبل از انجام یک چنین برنامه هایی به آداب ، رسوم و دین خودمان رجوع کنیم تا اینکه بعد از تائید آن، آن را لغو کنیم!"

مرد: "من به همراه خانواده بلیط کنسرت هنرمند ایرانی را گرفته بودیم که در آخرین روزهای باقی مانده به آن با خبر شدیم که لغو شده! از این ناراحت هستم که اگر جواز انجام این کنسرت داده شده چرا آن را لغو کردند؟ این عمل به حیثیت فرهنگی کشور ما لطمه وارد می کند. من فکر می کنم این موضوع به خاطر فشار برخی از کشورهای همسایه به خصوص ایران اتفاق افتاده. به نظر من هنر، مرزی ندارد و حتی یک هنرمند افغانی هم می تواند در ایران کنسرت بدهد. من از این اتفاق بسیار متأثر هستم!"

پسر: "کنسرت ستار یکی از بهترین کنسرت هایی بود که می توانست در افغانستان اجرا بشود. بسیار از مردم افغان ، آقای ستار را به عنوان یک خواننده خوب ایرانی دوست دارند. من هم به عنوان یکی از طرفداران آقای ستار ، بسیار ناراحت هستم که کنسرت ایشان رو لغو کردند."

همینطور که می بینین شایعات مختلف زیادی درباره جلوگیری ازکنسرت "شب ایران و افغان" هست ما به زودی این مسئله رو دنبال خواهیم کرد تا ببینیم که چرا این کنسرت اجرا نشد.

اما با امیر خوئی گرداننده و همآهنگ کننده کنسرت کابل، و رئیس " گروه فرهنگی امیر"، هم صحبت کردیم . . .

c

امیر خویی مسوول گروه فرهنگی امیر، در حال نشان دادن مجوزها موافقتنامه هایی که با ادارات افغانی امضا کرده است


- حدود 3 روز قبل، از طرف مکانی که خودشان را بخش موسیقی کابل معرفی کردند با من تماس گرفته شد و گفتند که این کنسرت نباید برگزار بشه و باید آن را لغو کنیم. وقتی از آنها پرسیدم که بخش شما به کدام وزارتخانه وابسته است جواب دادند که ما وابسته به وزارت فرهنگ و اطلاعات هستیم. من در جواب گفتم که من یک مجوز از طرف وزارت فرهنگ دارم که می توانیم این کنسرت را برگزار کنیم. سپس از من خواستند که این مجوز را برایشان ببرم. من هم این کار را کردم و بعد از آن ، به من اطلاع دادند که به ما گفته شده این کنسرت باید لغو بشود. وقتی من پیگیری کردم که چه کسی به شما این موضوع رو گفته، دیگه جوابی به من ندادند. البته ما هنوز دنبال این موضوع هستیم که چرا کنسرت نباید برگزار میشده. چرا که ما وقت و هزینه بسیار زیادی برای این کنسرت صرف کردیم. من چهار ماه است که در افغانستان مشغول تدارک این کنسرت هستم.

- این یک کنسرت عادی نبود. این یک کنسرت بسیار سنگینی بود. به طور مثال من امنیت داخل استادیوم را به عهده یک شرکت انگلیسی گذاشته بودم که از انگلستان تمامی نیروهای خودشان را آورده بودند. همین طور تمامی قسمت سیستم صوتی رو با هزینه بسیار زیاد از کشور پاکستان وارد کرده بودیم که روی این موضوع ضرر بسیاری خواهیم دید!

چقدر از بلیط ها پیش فروش شده بود ؟
تا دیروز حدود 2500 بلیط پیش فروش شده بود که البته فروش اصلی از همین دیروز بوده! افراد بسیاری هم از ایران آمده بودند که این کنسرت را ببینند. البته در نهایت، ما داریم پول تمامی این بلیط ها رو پس می دیم.

هنوز آقای امیر خوئی که برگزار کننده این کنسرت بود هیچ اعلامیه ای درباره لغو این کنسرت منتشر نکرده.

حالا به متن مصاحبه ای که با "ستار" و "مسعود فردمنش" در دوبی داشتم توجه کنید که شامل سوالاتی است که شماها از طریق صفحه "صدای شما" در سایت فارسی بی بی سی ازش پرسیده بودین.
(البته چون این متن رو من پیاده نکردم ، خیلی رسیمه و خودمونی نوشته نشده)

 

d


آقای ستار، شما چه احساسی بهتون دست داد که کنسرت لغو شد؟

ستار: از برنامه جلوگیری شده و از طرف ما لغو نشده است، حتی ویزاهای ما نیز آماده بودند اما ساعت پنج بعد از ظهر روز چهارشنبه به ما خبر دادند که جلوی برگزاری این کنسرت گرفته شده است.
مسعود فردمنش: کاری که ما انجام می دهیم یک کار فرهنگی است و کار هنری مرزی ندارد و من سالهاست که برای فارسی زبانان در سراسر جهان ترانه می خوانم و برنامه اجرا می کنم. من تعجب می کنم از این کاری که انجام شده و باعث تأسف است.

آقای مسعود فردمنش شما هم ترانه سرا هستید و اخیراً آلبومی را وارد بازار کردید. شما هم می خواستید برنامه اجرا کنید در کابل، این طور نیست؟

مسعود فردمنش: همانطور که آقای ستار گفتند ما یک برنامه فرهنگی هنری در آنجا داشتیم و ما با کوله باری از شعر عزم سفر داشتیم. می دانید که دیگر دنیا، دنیای قدیم نیست و مردم تمام دنیا دوست دارند که با هم رابطه داشته باشند و هیچ کس نمی تواند برای این رابطه مرزی قائل شود. مردم دوست دارند که با هم معاشرت کنند وبا فرهنگهای دیگر آشنایی پیدا کنند.

ما هم می رفتیم که در کشور دوست سالیان قدیمی مان افغانستان، هنرمان را عرضه کنیم و دوباره دوستی ها را پایه گذاری کنیم اما متأسفانه دیروز به ما خبر دادند که جلوی این برنامه گرفته شده، اما اگر امروز جلوگیری کنند فردا یا فرداهای دیگر نخواهند توانست. من هنوز باورم نمی شود که برنامه ای نخواهیم داشت و از این مسأله بسیار متأسف هستم.

آقای فردمنش یکی از شعرهایی که قصد داشتید برنامه را با آن شروع کنید با توجه به اینکه اولین کنسرت شما در کابل بود و ما هم قرار بود آن را زنده پخش کنیم، چه شعری بود؟

مسعود فردمنش: من اولین شعری که می خواستم بخوانم از عشق و دوستی بود.

e

از آهنگهای دیگری که بقیه خواننده گان از حکایتها اجرا کرده بودند، آیا می خواستید آهنگی را اجرا کنید؟

مسعود فردمنش: من می خواستم از هر حکایتی یک آهنگ را اجرا کنم و حکایت سوم را هم که قرار بود با آقای ستار با هم اجرا کنیم که کار مشترکی هم داشته باشیم، که متأسفانه نشد. اما قول می دهم که به زودی این کار را خواهیم کرد.

آقای ستار شما قصد داشتید با چه آهنگی کنسرت را شروع کنید؟

ستار: آهنگی بود به نام "ای کاش فرصتی بود" که آقای فرید زلاند که هنرمند افغان ساکن آمریکا هستند، ساخته اند و شعر این آهنگ از آقای اردلان سرفراز بود.

مرسل از کابل پرسیده از اینکه می خواهید برای ما افغانها کنسرت اجرا کنید چه احساسی دارید؟

ستار: من از اینکه برای برادران افغانی می خواستم بعد از سالها برنامه اجرا کنم بسیار خوشحال بودم، چرا که ما دو کشور هستیم که مشترکات فرهنگی زیادی داریم و هر دو فارسی زبان هستیم، ولی متأسفانه نشد که بیاییم و شما را از نزدیک ببینیم ولی بالاخره روزی این امر میسر خواهد شد.

شما بعد از رفتن به آنجا چه برنامه هایی داشتید؟ قصد داشتید بین مردم بروید؟

ستار: تمام این برنامه ها توسط کسی که مسئول برگزاری کنسرت بود، تدارک دیده شده بود و من هنوز اطلاع دقیقی از آنها نداشتم.

محمد رضا از تهران پرسیده که از اینکه ستار عزیز را در نزدیکی خاک وطن می بینیم بسیار خوشحالیم اما آیا ایشان فکر مراقبت شدید که باید از ایشان بشود را کرده اند؟

ستار: همانطور که ناپلئون گفته " آدم ترسو روزی هزار بار میمیرد ولی آدم نترس فقط یک بار می میرد".

r

آقای فردمنش آیا شما نگرانی درباره مسأله امنیت در افغانستان داشتید؟

مسعود فردمنش: من شخصاً به تنها چیزی که فکر نکرده بودم همین امنیت داشتن یا نداشتن، است. چونکه من فکر می کردم که ما برای کار فرهنگی می رویم و مردم خود مراقب ما هستند و ما حتی شاید احتیاح به محافظ هم نداشته باشیم.

امید صافی از کابل پرسیده است که چه انگیزه ای باعث شد که شما کنسرتی را در کابل اجرا کنید و اصولاً این کار را قبول کردید؟

ستار: به نظر من دنیا از طریق اینترنت به قدری کوچک و همانند دهکده ای شده است و ما هم باید سعی کنیم به کسانی که همزبان ما هستند و فرهنگ مشترکی با ما دارند، نزدیک تر شویم. چون این چالشها و سایش ها برای نزدیکی مردم دنیا لازم است و این مهمترین انگیزه من بود. انگیزه دیگر من عشق به فرهنگی بود که نزدیک به فرهنگ ماست.

آقای فردمنش شما چرا می خواستید این کنسرت را در کابل اجرا کنید؟

مسعود فردمنش: ما در تاریخ آنقدر از جنگها شنیده ایم و خوانده ایم که فکر می کردم خوب است که قبل از اینکه اتفاق دیگری بیافتد ما آغاز دوستیها را پایه گذاری کنیم و در آنجا دست برادری بدهیم ، دوستیها را محکم کنیم و خود ما مردم نگذاریم که حتی اگر دولتها هم می خواستند دوباره جنگی بر پا شود.

jh

آیا شما فکر می کنید که اجرای موسیقی وقتی از یک فرهنگ به فرهنگ دیگری می رود قدرت این را دارد که دوستی ها را محکم کند و از جنگ جلوگیری کند؟

ستار
: مسلماً یک شعر و آهنگ می تواند مملکتی را تکان دهد و به قدرتمندی یک ارتش است.

احمد ظاهر از کابل سئوالی پرسیده اند که آیا آقای ستار تا به امروز آهنگی به زبان دری خوانده اند؟ و آیا بعد از این خوانندگان دیگر مانند معین، اندی و منصور و یا خوانندگان زن در افغانستان کنسرت خواهند داشت؟

ستار: من آهنگ دری نخوانده ام، اما به زبان افغانی با همکاری آقای فرید زلاند دو آهنگ کار کرده ام به نام های " تا تو رو دیدم " و " یا مولا " که دوستان افغانی با آن آشنایی دارند.

در مورد سئوال دوم باید بگویم که احتمالاً در آینده نه چندان دور شاهد خواهیم بود چونکه قبلاً در دبی هم چندین سال پیش از کنسرت مشترک من و خانم مهستی جلوگیری شده بود ولی مدت زیادی است که خوانندگان ایرانی به راحتی در دبی کنسرت اجرا می کنند، به قولی دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد.

dfg

حمید از تهران می پرسد اگر جمهوری اسلامی به شما اجازه فعالیت در ایران بدهد آیا شما به ایران باز می گردید؟

ستار: تنها در صورتیکه موسسات بین المللی جهت حفاظت از ما نظارت داشته باشند چونکه من اعتماد کاملی به وعده هایی که ممکن است داده شود، ندارم. حتماً باید موسسات بین المللی حضور داشته باشند که در صورت وقوع حادثه ای آن را در جهان بازتاب دهند و در هر صورت امنیت ما باید تضمین شود.

آقای فردمنش شما چی؟ اگر دولت ایران به شما اجازه دهد آیا شما برای اجرای کنسرت به ایران می روید؟

مسعود فردمنش: من در فکر بودم که اگر اجازه ندهند هم بروم و کنسرت بدهم!

شما در طی مدت سی سالی که کار کردید کلاً چند آلبوم وارد بازار کرده اید؟

ستار: من بیش از ۲۵۰ آهنگ خوانده ام و آهنگهای آلبوم جدیدم هم انتخاب شده و احتمالاً تا کریسمس یا عید به بازار خواهد آمد.

سئوال دیگری را مستانه از شیراز پرسیده که شما دوست دارید اگر روزی به ایران برگردید اولین کنسرتی که اجرا می کنید در کجا باشد؟

ستار: همه جای ایران سرای من است. اما فکر کنم که هر جایی که بزرگتر است بهتر باشد مثل استادیوم صد هزار نفری.

شما چی آقای فردمنش؟ شما دوست دارید اولین کنسرت خود را در کجا اجرا کنید؟

مسعود فردمنش: هرجایی که فرود بیاییم فکر می کنم اولین جایی خواهد بود که اجرا داشته باشیم.

سئوال بعدی را کیان از اهواز پرسیده که چرا با ترانه سراهای قدیمی که باعث رشد و پیشرفت کار شما شده اند کار نمی کنید و علت تغییر سبک شما در موسیقی بعد از انقلاب چیست؟

ستار: معمولاً تمام هنرمندان برداشت شان از چیزهای روزمره است که دور و بر خود می بینند و الان هنرمندان ایرانی به خاطر اینکه در محیط اصلی خود نیستند، برداشتهایی غیر واقعی دارند که حالتی تصنعی و تو خالی دارد. با تمام اینها ما سعی می کنیم این هنر را حفظ کنیم و من بارها گفته ام که باید ما با زبانی ساده شعر آهنگهایمان را بخوانیم تا حتی برای بچه هایی که در محیط انگلیسی هستند نیز دوست داشتنی و قابل فهم باشد برای این که به یادگیری زبان و فرهنگ ایرانی تشویق شوند.

شما چند فرزند دارید و اسمشان چیست؟

ستار: من سه دختر دارم به نامهای شیدا، شوکا و شینا.

آقای فرد منش شما نظرتان راجع به شعر بعد از انقلاب به خصوص در خارج از کشور چیست؟ آیا به خاطر اینکه نسل نوجوان بیشتر بعد از انقلاب در آمریکا طالب موسیقی بوده، شعر آهنگها ساده تر جلوه می کند؟

مسعود فردمنش: من فکر می کنم که نمی شود با تنها چند شعری که می شنویم و به نظر ساده می آیند در مورد تمام اشعار اظهارنظر کرد و رأی صادر کنیم. شعرهای زیادی هستند که بعد از انقلاب نوشته شده اند و در عین حال بسیار زیبا هستند. به نظر من هنر خیلی پیشرفت کرده و چون بعد از انقلاب خیلی از هنرها ممنوع شد، مردم بیشتر طالب شدند و به آنها هجوم آوردند.

چرامردم همیشه انتظار دارند که کارها باید عمیق و زیبا باشد و چرا ما جایی برای کارهای ساده نمی گذاریم و می گوییم که آنها بد هستند؟

ستار: من فکر می کنم که کارهای ساده خیلی خوبند چون همه بر گرفته از زندگی روزمره هستند. چون به این ترتیب می شود ساده زندگی کرد و از قید و بند آزاد شد.

مسعود فردمنش: کارهای ساده تر و سبک تر خیلی زود جذب بازار می شوند چون همه با هر معلوماتی قادر به فهم آنها هستند.

سئوال دیگری را مهرداد رجبی پرسیدند که آیا برای خوانندگان معنی و مفهوم شعر از اهمیت خاصی برخوردار است یا شعری که از لحاظ موسیقی قابل اجرا باشد؟ شما در چه حد به معنای شعر اهمیت می دهید؟ چرا خوانندگان خارج از کشور کمتر از آثار بزرگ مردانی چون مولانا و حافظ استفاده می کنند؟ خواننده ها آیا برایشان مهم است که مردم در مورد رفتار و کردارشان چه فکر می کنند؟

ستار: فرهنگ شعری ما به زمان خیلی گذشته بر می گردد و بسیار غنی است اما فرهنگ ملودی سازی ما هفتاد یا هشتاد سال بیشتر نیست و همیشه گفته شده شعر و موسیقی، نه موسیقی و شعر. شعر در درجه اول و خیلی مهم است و اکثر آهنگسازان روی شعر آهنگ می گذارند.

من همیشه به اینکه شعر دارای قافیه و وزن باشد اهمیت می دهم، شعر باید سلیس و روان باشد و در اینصورت به راحتی خوانده می شود.

مسعود فردمنش: مهمترین مسأله شعر است. اگر ما شعری را دوست نداشته باشیم و حس نکنیم که پیام و حرفی دارد، اجرای آهنگ راحت نخواهد بود. البته الان هم بسیار فرق کرده چون ملودی های شرقی و غربی با هم مخلوط می شوند و کسانی هستند که از چارچوبها پا را بیرون می گذارند و کار متفاوتی انجام می دهند.

ستار: خوانندگانی بودند که از این اشعار استفاده کرده اند ولی در خارج از ایران این اشعار برای بعضی از مردم سنگین است و کاملا قابل درک نیست به همین خاطر کمتر از این اشعار استفاده شده است. و همین طور این اشعار را در موسیقی سنتی به کار می برند نه در موسیقی پاپ. مسئله دیگر این است که مردم ما همیشه دوست دارند در گذشته دور زندگی کنند ولی با پیشرفتهایی که در زمینه تکنولوژی انجام شده باید همراه شویم و سعی کنیم که گذشته را با خود داشته باشیم ولی در زمان حال نیز زندگی کنیم.

مسعود فردمنش: عامه مردم ترانه ای را می فهمند که حرف روز است و با ساده گویی ارتباط راحتتری برقرار می کنند به طوریکه این آهنگها تسکینی برای دردهای روزانه شان می شود. نکته دیگر این است که ما احتیاج به مولاناهای جدید داریم که همان حرفها را به زبان ساده تر و امروزی بیان کنند.

ستار: من فکر می کنم که یک هنرمند در جامعه مسئولیت خیلی مهمی را دارا می باشد و همه چیزش زیر ذره بین است و رفتار و کردارش الگو قرار می گیرد.

آیا شما در زندگی خود را به خاطر این مسأله محدود کرده اید و به قولی در یک زندان نامرئی زندگی می کنید؟

ستار: معروف بودن و محبوب بودن و حفظ آن مسئولیت زیادی دارد که هنرمندان باید به آن توجه داشته باشند. من هم به نوبه خود مجبور بودم از چیزهایی چشم پوشی کنم.

محمد از سن دیگو سئوالی پرسیدند که با توجه به شرایط اقتصادی در افغانستان بیشتر افغانها ممکن است برای پرداخت هزینه بلیط کنسرت مشکل داشته باشند، اگر واقعاً افغانها را دوست دارید چرا با هزینه کمتر کنسرت را اجرا نمی کنید؟

ستار: من اطلاعی از قیمت بلیط ندارم ولی کسی که برگزار کننده کنسرت می باشد تجهیزات فنی را از پاکستان و تجهیزات امنیتی را از انگلستان تهیه کرده است و تمام اینها متحمل هزینه می باشد.

مسعود فردمنش: باید دولتها به هنرمندان کمک کنند و برای این مسائل بودجه ای بگذارند. برای این کنسرت گویا مسئولین گروه فرهنگی امیر تخفیفی رادر هزینه بلیط برای دانش آموزان و دانشجویان قائل شده بودند.

سئوال بعدی را سعید از تهران پرسیده که آیا سفر شما به سیدنی هم در ادامه همین سفر خواهد بود؟

ستار: بله، ما از اینجا به استرالیا می رویم و ۲۳ جولای در ملبورن، ۲۴ جولای در سیدنی و ۲۵ جولای در آدلاید کنسرت داریم. بعد از آن هم احتمالاً یک شب در نیوزیلند برنامه خواهیم داشت.

اسم واقعی شما چیست؟

ستار: ستار اسم پدر من است که من به عنوان اسم هنری انتخاب کرده ام، برای اینکه برای ایشان احترام زیادی قائل هستم. اسم اصلی من حسن است.

شما اصلیت تان کجایی است؟

ستار: من در تهران به دنیا آمده ام.

آخرین آهنگی که قبل از انقلاب خواندید و اولین آهنگی که بعد از انقلاب خواندید چه بود؟

ستار: آخرین آهنگ، آهنگ " باج " بود که ساخته آقای فریبرز لاچینی است با شعر شهریار قنبری و اولین آهنگی که در امریکا خواندم، آهنگی بود به نام " خاک ".

آیا آهنگ شازده خانم را برای خانم فرحناز پهلوی خوانده بودید؟

ستار: نه این شعری بود مانند بقیه اشعار دیگر و این آهنگ را آقای منوچهر چشم آذر تنظیم کرده اند و شعرش از آقای محمد صالح علاء می باشد که به من نشان دادند و من بعد از خواندن آن برای اجرایش ابراز تمایل کردم ولی همیشه شایعاتی در این مورد بر سر زبانها بود.

و سئوال آخر آیا با موسیقی داخل ایران در ارتباط هستید و گوش می کنید و چه حسی نسبت به این موج جدیدی که در موسیقی ایران در زمینه پاپ و حتی راک به وجود آمده دارید؟

ستار: به نظر من کارهایی که الان اجرا می شود خوب است و گروهی مانند آریان موزیک پاپ داخل ایران را بسیار تغییر داده است.

مسعود فردمنش: پیشرفت زیادی کرده اند، کارهای زیبایی انجام شده و خوشحالم که آنها نیز در داخل استقامت می کنند که این موج هم چنان در جریان باشد. من صدا و کارهای آقای محمد اصفهانی را دوست دارم.